Friday, July 7, 2006


تضمینِ اتحاد

سلام،
...
***

با توجّه به این تفاسیر لازم به گفتن است که هدف قسمت اوّل و دنباله‌ی آن بیان این مطلب است که تمامی نگرش‌های متحدِّ انسان‌ها (مثل نگرشِ علّت و معلولی٬ نگرش بشر دوستانه٬ نگرش شئ‌گرا (Object-Oriented) و ... که خیلی وقتها باعثِ دلگرمی و اعتماد به نفسِ هم می‌شود٬) ریشه در هم‌شکلی دستگاهِ تفکری انسان‌ها و همچنین بسترِ یکسان اجتماعی که یک مجموعه از آدم‌ها در آن قرار گرفته‌اند دارد. سؤالی که اینجا می‌خواهم مطرح کنم این است: آیا اتّحاد نظر هیچ تضمینی برای صحّت یک نظر دارد؟
من که فکر نمی‌کنم؛ اگر به دقّت نگاه کنید به وفور به رفتارهایی برخورد می‌کنید که به پشتوانه‌ی این اتّحاد نظر شکل گرفته است٬ به وفور به عقایدی بر می‌خورید که ریشه در این اتّحاد نظر دارد و علّت چیست؟ بچه در یک محیطِ خاص با آداب و رسوم و اعتقاداتِ خاص به دنیا می‌آید٬ از آنجا که پیروی از نظرِ جمع برای او تشویق‌های پیاپی را به دنبال دارد و دوری از نظر جمع به غیر از انزوا چیزی به ارمغان نمی‌آورد٬ او هم خود را با جمع سازگار می‌کند (شاید شما هم این ضرب‌المثلِ ایرانی را شنیده باشید: «گر خواهی نشوی رسوا٬ همرنگِ جماعت شو»٬ احتمالاٌ امثالِ این ضرب‌المثل در کشورهای مختلف وجود دارد.)
همین قسمت اوّلِ داستان کافیست تا نشان دهد که همه‌ی انسان‌ها نگرشِ علت و معلولی خود را وامدارِ طبیعتِ بر پایه‌ی علت و معلول و همچنین ساختارِ مغزِ خود هستند، یا شما دیده‌اید که در یک جغرافیای خاص و یک تاریخِ خاص (مکان و زمانی مشخص در گستره‌ی جهان) چگونه اکثریتِ قریب به اتّفاق افراد به یک آیین و یک مذهب گرویده‌اند*.
یا شما دیده‌اید که چگونه زمانی که یک نفر می‌خواهد رأی به انجامِ کارِ جدیدی بدهد چقدر برایش اهمّیّت دارد که دیگران چه رأیی داده‌اند (حتماً برای شما پیش آمده که می‌خواهید یک کارِ نو انجام بدهید و می‌روید پیشِ یکی از افرادی که باید با این طرح موافقت کنند و به دروغ می‌گویید که تا حالا فلانی و فلانی هم با این طرح موافقت کرده‌اند، حالا نظرِ شما چیست؟ یا مثلاً حوسِ مسافرت با خانوده‌ی خود و خانواده‌ی آقای X را دارید، برای اینکه مبادا در همان دورِ اوّل بیانِ ایده‌ی خود با شکست مواجه شوید به آقای X می‌گویید:‌«بابا گفتند اگر مایل هستید برویم شمال.» یا به پدرِ خود می‌گویید: «به مامان گفتم بریم شمال قبول کرد٬ نظرِ شما چیه؟» و از این قبیل مسائل ... شما این جا می‌خواهید ورودی‌های مغزِ فردِ موردِ نظرسنجی واقع شده را طوری بسازید که تصور کند حرف شما نظرِ متّحد جمع است.).

...

باتشکر فراوان ازوقتی که گذاشتید
ساسان - ۹ تیر ۱۳۸۵
ساعت ۱۱:۳۰ صبح

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* من به هیچ وجه قصدِ توهیین به اریان و مذاهب را ندارم و فقط در حال نمونه آوردن هستم (تا آنجا که می‌دانم در دینِ اسلام پذیرفتنِ سرسریِ دین درست نیست.).

Sunday, July 2, 2006


از فلسفه‌ی کودکی

سلام٬

من می‌خوام درباره موضوعی صحبت کنم که احتمالاً برای همه آشناست. احتمالاً همه ما کم یا زیاد درباره این مساله فکر کردیم. شاید علت اینکه بیانش نمی‌کنیم این باشه که می‌ترسیم مبادا نگاه جامعه به ما عوض بشه. به هر حال بهتره بریم سر اصل مطلب:

هر بچه‌ای وقتی به سنی می‌رسد که می‌تواند محیط اطرافش را درک کند (منظورم درک رفتارهای اجتماعی یا فلسفه روابط یا این جور درکهای پیچیده نیست بلکه منظورم فهمیدن به معنای خیلی ساده (پردازش ورودیها که مهمترین آنها در این بحث بینایی و شنوایی هستند) است.) (جمله یادتون نره!) درباره‌ی دنیایی که می‌بیند به یک فلسفه‌ی ساده می‌رسد: این دنیا٬ دنیای علت و معلول است. فکر می‌کنم بد نباشد که در ابتدا این مطلب را کاملاً باز کنم:

۱. مثلاً بچه می‌بیند که هرگاه توپی را در هوا رها می‌کند توپ به زمین می‌افتد و اگر توپی رها نشده باشد٬ توپی هم به زمین نمی‌اُفتد. از تکرار این رویداد متوجه می‌شود که افتادن توپ وابستگی کامل به رها شدن آن در وضعیت قبلی دنیا دارد. اگر بخواهم ساده بگویم بچه می‌بیند اگر در یک فریم توپ رها شده باشد٬ در فریمِ بعد در حال افتادن است.
۲. یا بچه می‌بیند که اگر با دست محکم به سرِ برادرِ کوچکترِ خود بزند بعد از آن باید انتظارِ گریه را داشته باشد.
۳. یا بچه‌ی یک کارمند می‌بیند وقتی هوا تاریک شده و پدر هنوز نیامده است رفتارِ مادر تغییر می‌کند.

این موارد و موارد مشابه این باعث می‌شود که بچه برای دنیا یک رابطه‌ی علت و معلولی در نظر بگیرد. علاوه بر این عامل دیگری نیز کمک می‌کند که انسان دنیا را با چنین نگرشی ببیند: همانطور که می‌دانید آموزش انسان بر اساسِ سیستمِ تنبیه و تشویق است. (امیدوارم شما در این‌باره آگاهی‌های لازم و کافی را داشته باشید٬ چون من در اینجا نمی‌خواهم که به توضیحِ مباحث هوش مصنوعی بپردازم) و این خود شاهدی بر این ادعاست که انسان به طور ذاتی هم به دنیا نگرش علت و معلولی دارد (که حالا یا بر اثرِ گذشتِ میلیونها سال به این شکل درآمده یااینطور آفریده شده یا هرچیزی تا بتواند به صورت تنبیه و تشویقی در کوتاه‌ترین مدت (تقریباً ۶ یا ۷ سال) برای زندگی آموزش ببیند) و این همان عامل دوم است.

به هرحال فکر می‌کنم که حالا منظوری که در پاراگرافِ دوم می‌خواستم بیان کنم را رسانده باشم ولی چنانچه مطالب ناقص است یا این که به نظر شما درست نیست٬ خواهش می‌کنم در قسمتِ Comment ها بنویسید تا دراین‌باره صحبت کنیم.

باتشکر ازوقتی که گذاشتید
ساسان - ۹ تیر ۱۳۸۵
ساعت ۳:۲۵ بامداد

پ.ن. خیالتون راحت٬ باشه بحث بالا درباره خدا نیست. یادم رفت اوّلش بگم این بحث قرارِ درباره استراتژیِ انسان قرن ۲۱ برای زندگی کردن باشه و این هم قسمت اوّلش بود. احتمالاً قسمتِ بعدی را با کمی تآخیر upload می‌کنم٬ علت این تآخیر هم مشغولیت‌های من نیست (اتفاقاً وقت٬ زیاد دارم.) بلکه می‌خوام به چند نفر بگم که بیان و این قسمت رو بخونند که با هم بحث رو ببریم جلو و همه از اولش باشند.